5

سلام ب خواننده های اندک و خاموش خودم خوبید؟ 

من ک دچار گرفتگی شدید عضلات پشتم شدم ک خوب طبیعی و بخاطر ورزشم اینجور شدم 

دیروز بعد اپ اینجا جوجه گفت بریم قدم بزنیم بهش میگم بریم کجا ؟ میگه دردریعنی خوب راه گذاشت جلو پاما خخخخ:)) خلاصه رفتیم همین نزدیکاخونه و جوجه سه تا ژله خرید مشغول خوردن شد و منم سه تا رژلب 24 ساعت و داشتیم میومدیم ک یه ژله جوجوم افتاد زمین و با غم تمااااام بچه م گفت ماماااااان بشورش جیشی نشده ( اخه برا اینک چیزی از زمین برنداره بهش میگم جیشی میشه میفته چون خیلی بدش میاد :)))) مجبورم میفهمید ؟! مجبووووور ) ک گفتم نه بیا یکی دیگه بخریم و براش خریدم اما نگاه پر تمناش ب همون بود همچنان :)) دیگه اومدیم سمت خونه و تا رسیدیم همسری زنگید ک کجایید من بیام سمت شما ک گفتم خونه ایم دیگه ک بنگش سوخت منم در جبران بساط پیتزا و علم کردم و چایی هم گذاشتم همسری اومد هلو خریده بود تا لباس عوض کنه و نماز بخونه منم براش چایی ریختم و پیتزارو گذاشتم بپزه و برنج ناهار فردا دخملیمم دم کردم جاتون خالی عالی شده بود پیتزا بعدش یکم تی وی دیدیم من و دخمل رفتیم رو تخت ک حس کردم بچه م یکم داغ و حدسم درست بود تب کرده بود دیگه بهش شربت دادیم ولی از استرس خواب ب چشمم نمیومد هی چکش میکردم اما پایین نمیومد تا ساعت 4 ک سرحال بیدار شد و شروع کرد حرف زدن و بردم جیشش کرد ک دیدم باز تبش بالا رفته ب بهانه اب بازی پا و دستاش شستم و بازی بازی براش درجه گذاشتم ک دیدم 37.9 دیگه براش شیاف گذاشتم ک خیلی حس بدی پیدا کرد و ناراحت شد اما حواسش پرت کردیم دیگه اما اصلاااا خواب نداشت دیدم همسر سردرد از طرفیم هی میگفت جوجه گردنم گفتم شاید گلودرد بردمش تو حال بازی کردیم و براش اب جوش اوردم و عسل و ابلیمو تازه زدم یکم خورد بعدم پتو پهن کردم زمین و برقام کم کرد تا بیاد بخوابه ک خوابید و صبحم با اینک 9:30 مریض داشتم گذاشتم تا 10 دقیقه ب 9 ب خوابه و بعدم با کلی زووور لباس تنش کردم و تو کیفش ناهارش با کیک و سیب گذاشتم و تو راهم ایستادیم دوتا شیر کوچولو براش خریدم ک یکیش همون موقع بخوره چون چیزی نخورده بود یکیشم گذاشتم کیفش ب مربی مهدشم برا ناهار و تبش گفتم و گفتم لطفا اگه شد کیک بهش ندید و میوه و شیرش بدید ک مربیش گفت چون از بچه ها میگیره گفتن بزاری ک گفتم این از لجبازی و بازیش گرسنه نیست و بهم اطمینان داد ک اصلا بهش کیک نمیده و دیروزم همکارش حتما اشتباها گفته کیک چون کیک جز خوراک سالم نیست و ممنوع دیگه خیالم راحت شد همسر من برد سرکار و خودشم رفت برا دخملی شربت جدید بگیره بده مهدشون ک زنگید گفت قبول نکرده گفته ممنوع و اگه لازم شد و تب کرد زنگ میزنیم خودتون بدید بهش منم یه روز افتضاح داشتم و اکثر مریضا بدون دلیل منطقی نیومده بودن و فقط نشستم حرص خوردم و از انگورایی ک منشی اورده بود و معرکه بود اون وسطا یه زنگم ب مدیر مهد زدم و حال جوجو پرسیدم ک گفت تب نداره اما بی حال ک گفتم از کم خوابی و بهم گفت زنگ میزنه نگران نباشم منم خیالم راحت شد چون همسریم گفت زودتر میگیرش از مهد و با خودش میبرش محل کارش ک انقد بهش خوش گذشته بود ک من اومدم دیدم نیومدن زنگیدم ک نیم ساعت بعدش اومدن جوجه ناهار مهدش یکمش خورده بود فقط سیبشم بهش داده بودن اما شیر و کیکش تو کیفش بود ک بجا ناهار شیرش خورد ظرف سالادشم جا گذاشته بود مهد 

بعد ناهار باز بهش شربت دادم و همسری طفلک با خستگی رفت مطب و منم جوجه خوابوندم ظرفا ناهارم هنوز نشستم فقط پاشدم یه دوری زدم تو خونه و نماز خوندم و بستنی خوردم و دارم پست میذارم 

 فک میکنیم تب دخمل واسه دندون کرسی ها بالاش باشه سر پایینی هام همینقد بچه م تبش بالا بود خدا کنه زود خوب بشه ک واقعا میترسم از مریضی بچه مخصوصا تب 

فعلا خدافس 


نظرات 1 + ارسال نظر
مونا چهارشنبه 25 شهریور 1394 ساعت 01:18

سلام عزیزم.تازه با وبت آشنا شدم.
ایشا... جوجه ات زودی خوب میشه....
من عاشق بچه هام

ای جووونم مونا جون خوشحال شدم از اشناییت

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.