سلام ب روی ماهتون
دیروز عصر ک همسری نبود منم یکم ب کارام رسیدم دخملی ک بیدار شد رفتیم قدم زدیم و من کفش دیدم اما نخریدم تو پام جالب نبود دیگه رفتیم تو پاساژ تا دخمل سوار پله برقی بشه تو راهم یه شیر عسل خرید ک دوست نداشت و خودم خوردم و برگشتنی اب انار خریدم و خورد تا اومدیم خونه و برا شام عدسی گذاشتم و ماکارانی مهد جوجه پختم تا همسری اومد و شام خوردیم و یه زنگ ب بابا همسر زدیم ک کمر درد شده و شنیدیم عمه همسریم انژیوکرده ک زنگ زدیم حال اونم پرسیدیم اشاله ک زود خوب بشن بعدم من یه دل سیر زنگ زدم با مامانم حرف زدم. بعدم کم کم خاموشی دادم و جوجه خوابوندم صبحم 8 پاشدم اوضاع مرتب کردم و دخمل بیدار کردم و با همسری بردیمش مهد و گفتم ناهدرم داره و خدارو شکر بدون گریه رفت تو منم رفتم مطب با خیال راحت و همسرم رفت سر کار. دیگه 1 اومدم خونه همسر و دخملیم تازه رسیده بودن و ناهار گذاشتم گرم بشه و دست و روم شستم دیدم همکار همسری برامون گز آردی بادومی فرستاده جاتون خالی معرکه بود دیگه زنگ زدم تشکر کردم از خانومش ک همکار همسریم هردو زن و شوهرن و منم ک هم رشته تحصیلیشونم حالا باید از فریزر پسته بیرون بزارم براشون بفرستم
سرم یه کوچولو میدرده ظهر ک خوابید دخمل رفتم درمانگاه چندتا کارت ویزیت دادم برا پزشکا
دعا کنید زود کارم رونق بگیره و زیاد کنم روزامو
چندتا از مریضام خیلی اوضاعشون بد جور چون بچه ن دلم خیلی میسوزه
کاش بتونم واقعا کمکشون کنم و دل خانوادهاشون شاد کنم
اشالله
همسر رفته مریض ببینه اگه زود بیاد بریم یه دوری بزنیم دلمون وا شه :)
دیشب تو واتس اپ با دوست قدیمیم ک هم خوابگاهی بودیم چقد خندیدیم و خبردار شدم دوست سابقم ک خیلی صمیمی بودیم اما بعد ازدواج و بچه دار شدن من و ارشد خوندنم با من دیگه رابطه نداره ( چرا؟! نمیدونم :)) ) ازدواج کرده
خدا یا شکرت
ای قربون اون جوجه برم که بدونه گریه میره مهد...
ایشالا کارت به زودی روی روال میفته دوستم
مرسی عزیز مهربوووونم